kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۴۸۵۳
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۲
فانوس

آرامش من در کنار آن شهید بیشتر از الان بود! 

 
 
 
روایتی از همسر شهید سید علی ‌اندرزگو:
من می‌دانستم که زندگی خاصی دارم. در افغانستان هم که یک هفته در یکی از روستاها میهمان کدخدا بودیم، به کدخدا و چند نفری که می‌خواستند برای ما گذرنامه بگیرند گفته بود: «من تیر خلاص را به حسنعلی منصور زدم و فرار کردم.» من می‌دانستم با چه کسی زندگی می‌کنم. ولی با این همه حرف‌ها، فکر می‌کنم در آن روزهایِ فرار، آرامشی که در کنار آن شهید داشتم الان ندارم. بعد از شهادت ایشان آن آرامش را از دست دادم. شاید به خاطر این‌که ارتباطش با معصومین زیاد بود و این آرامش به من هم منتقل می‌شد. آن روز که از زابل به طرف مشهد حرکت کردیم و چند سلاح کمری را دور کمرم بسته بودم‌، آرامش من بیشتر از الان بود که در این اتاق نشسته ام و دارم حرف می‌زنم. وقتی می‌گفت من می‌دانم حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) مادرم کاری می‌کند، من فکر می‌کردم واقعا حضرت زهرا (سلام الله علیها) آنجا ایستاده است.